Mehr o Raha
[آلبوم حق / متن آهنگ «مهر و رها» از فدائی]
[ورس]
چشم عشق کوره
نمیبینه خط قرمزو
کی میگه واسه عاشقی
لازمه ترازو؟
همیشه پاک میکرد رد فکرشو
مهر از اول عاشق رها بود
نفس میگرفت
خفه نشه تو عمق نگاش
زل میزد بهش از کنج کلاس
میرفت جمعه به گا
کی بفهمن حال ما رو مردهدلا؟
مگه میشه شیرو اهلی کرد؟
نه مشتی هیچوقت
سرد نمیشه بین تیر و شهریور
اونا میخواستن ازم اصلاح بشم و
من درمیاوردم تیغو از جیبم
صورتامون آمادهی اسیده
با یه آرایش غلیظ
وایستادیم تو روی سُنت
وطن ما تن همدیگهست
آوارهی همیم
سگیه اخلاق مهر
محبت یادش نمیره
کسیو دودر نمیکنه کارش بگیره
نبین رخ کلمهها سیاس
خیابون فالش سفیده
بالاش یه رنگین کمونه
تودهی سیاهه ابرِ چشِش
جوری مسخش میشن
که کوتاهه دست طلسم
لخت بشه
میپره رنگ بهشت
جلو پاش سجده میکنه موج دریا
مثل یه بُت که
زده بیرون از دل شن
ماه غصه میخوره چرا دوره ازت
دلش میخواد جلوت
حتی خم شه فلز
بگو مثقالی چند حرف مفت در و همسایه؟
مگه عاشقی زن و مرد داره؟
مهر تو خونه رژ میزد
و بیرون علامت داره
سر رها سلامت باشه
از اینجای ترانه تنگ میشه طناب شعر
به ریهها نمیرسه هوای عشق
اونا به مهریه فکر میکنن
رها به مهر
انگار آب جوشو
گذاشتی تو دمای صفر
رها بزرگ شده و قد کشیده
بابا زود میخواد براش زن بگیره
سیابازیاتون بسه دیگه
دل مهر داره کنده میشه
رها میخواد معنی اسمش باشه
انگار یه تاریخ تو استثماره
تویی که الان
داری پوزخند میزنی
بدون که نی اندازه پشگل بارت
مثل حس بین ماهه و ماهی برکه
چار فصل سال پاییز چرکه
رویاهاشون دست تقدیره
ولی یه مار خوابیده تو آستین قصه
پوست تنش داغ، مثل کویر
لخت شد، رفت توی دل دریا
شیرجه زد توی چشم زمین
تا بلکه باز بشه گره از کار
خائنه هر کی که سکوت میکنه
ملت بیدار شید
خورشید داره سقوط میکنه
کنده میشه گور قصه
قرمزی آب از خون مهره
تن شبو روشن میکنه سیر شهاب
رها تنها مونده با یه کولهپشتی
دلش میخواد پیکر نصفهی عقایدتونو ببینه
رو ریل قطار
نگاه میکرد به بازتاب خورشید
یاد مهر میافته تو رختکن باشگاه کشتی
چیزی از درداش کم نمیشه
حتی اگه بخوابه
تو باطلاق مورفین
تشنهست، میخوره خون دل
دل رها شکسته بود
مثل گوش مهر
عاشق پلک نمیزنه که
غبار رفتن یار
فرو بره تو چشِش
خاک له میشه
زیر کفشای قدیمیش
ایران بی مهر دیگه ایران نمیشه
تنشو رد میکنه همه مرزای زمینی
رها با عزرائیل سیگار کشیده
تا حالا شده عاشق پسر بشی؟
مجنون و مجنون زیر درخت بید
عادت کرده دیگه به ضرب میخ
حرفامو به تو نگم بگم به کی؟
خندههاش از ته دل بود
مثل رقص یه جن
سرم رو سینهی رها بود
گوشم به درد دلش
آب از آب جدا نمیشه
حالا هی نرده بکش