Dige Nemikhamet

نگا نکن روی زمین تف میندازم رو آسفالت
هنوزم تو یه آدمه سردیه چشمات
وقتی داشتی میرفتی حرفام یادت هست!
گفتم رفتی دیگه برنگرد همینو بس
فکر غباری که نشسته رو قاب عکست
دیگه حالم به هم میخوره از ریخت نحست
برو حتی ازت نمونه یه رد پا
دنیا دیگه دیواری کشیده بین ما
دیگه من نمیخام ببینمت یه لحظم
حتی نمیتونی نزدیک بشی یه درصد
حالا ببین فاصلمون شده یه فرسخ
دیگه دیره گذشته یه وجب آب از سطح
برو خطری میشم اگه بی رحم بشم
کینت میمونه تو دلم حتی پیرم بشم
وقتی ولگردی کردی تو خیابونا بپا پشتتو
چون که نمیزارم بگزره یه لحظه خوش به تو
اگه فحش بدم دادم از عشق به تو
حرفام میخوره مث یه ترکش به تو
تو که میگفتی صاحب باطن پاکی
ولی از الان میبینم که تو ساکن خاکی
برو دیگه از جلو چشمام دور شو دیگه نمیخوامت
برو دیگه از جلو چشمم دور شو دیگه نمیخوامت
برو دیگه نمیتونم ببینمت تو برو از پیش من
دیگه نمیخوامت
برو دیگه از جلو چشمم دور شو دیگه نمیخوامت
برو دیگه از جلو چشمم دور شو دیگه نمیخوامت
برو دیگه نمیتونم ببینمت تو برو از پیش من
دیگه نمیخوامت
دورو بر ساختمون خط مرگ من
تورم کرده بود حاضر به ترک من
ولی نتیجه ای نداشت هرچی فکر میکردیم
مقدس تر از چیزیم که تو ذکر میکردی
فک کردم من خدا بودم و تو بنده ی من
نمیدونستم زار میزنی از خنده ی من
برو ج زل نزن هی به من
میتونی با هرکی باشی غیر من
دیگه مهم نیست داشته باشی بدخوا مدخواه
چون که دافا میان پیش من صدتا صدتا
ولی دیگه عادت کردم به درد و رنجا
چون جامعه میرونم من ضد هنجار
پس تو بده دیگه نری با من کلنجار
چون ممکنه بکشمت من سرانجام
من دیگه باور نمیکنم خیسه چشمات
دیگه قسم نمیخورم من پیش پلکات
با سرعت تموم میکنم من تلخی واست
ولی نمیکشمت تا بشه درسی واست
گوش بده حرفامو اینه حقیقت
منتظرم اسلحم باشه رو شقیقت
بزار نظرمو بگم بهت دقیقا
متنفرم از زندگی شدیدا
رفقایی دارم که واسه من سر میدن
مخالفام از طرز خوندنم ترسیدن
پس دیگه ... نیست حتی دیگه به اسم تو
دیگه نمیخام بدونم حتی حستو
ولی اینه که با بد خری در افتادی
چشم بزنی میبینی بی سر افتادی
برو دیگه از جلو چشمام دور شو دیگه نمیخوامت
برو دیگه از جلو چشمم دور شو دیگه نمیخوامت
برو دیگه نمیتونم ببینمت تو برو از پیش من
دیگه نمیخوامت
برو دیگه از جلو چشمم دور شو دیگه نمیخوامت
برو دیگه از جلو چشمم دور شو دیگه نمیخوامت
برو دیگه نمیتونم ببینمت تو برو از پیش من
دیگه نمیخوامت
عزیزم من حالیم نمیشه مرد و زن
اگه پاش بیافته میزنم من سر ز تن
پس تو بهتره جلوتر نیای از مرز من
چون ممکنه تو جونتو بدی قرض به من
اصن التماس نکن چون که نمیبخشمت
یادمه که به من میگفتی که نمیخواستمت
بابا خفه کار کن دیگه نمیخام بشنوم
مجبورم نکن که دلتو بشکنم
باید میساختمت من مثل یه برده
ببین دستای گرمم حالا چقد سرده
تو مردی واسم بخام خاکت کنم
با خوندنم میخام دشمنامو ساکت کنم
حیفه شعر هایی که نوشتم برات
حیفه اون همه مدت که نشستم به پات
نامه هات پاره میشن توی دستای من
میدونم خوشحالی از شکست های من
کلماتم مثل بارون میباره رو تنت
دیگه نمیکشم دست نوازش رو سرت
آره بایدم گریه کنی چون حقته
اینهمه محبت دیگه بسته
این چیزیه که بهش میگن سرنوشت
تو دفترت یه نقاشی از من بکش
چون که تا ابد نمیتونی منو ببینی
باید تنهای تنها توی خونت بشینی
برو دیگه از جلو چشمام دور شو دیگه نمیخوامت
برو دیگه از جلو چشمم دور شو دیگه نمیخوامت
برو دیگه نمیتونم ببینمت تو برو از پیش من
دیگه نمیخوامت
برو دیگه از جلو چشمم دور شو دیگه نمیخوامت
برو دیگه از جلو چشمم دور شو دیگه نمیخوامت
برو دیگه نمیتونم ببینمت تو برو از پیش من
دیگه نمیخوامت